۱۳۸۸ بهمن ۳, شنبه

همکلام





با من سخن مگو، اگر هنوز نمی دانی در کلامت تا چه حد قدرت مرگ و زندگی نهفته است ...
با من سخن مگو، اگر هنوز نمی دانی از کلامت چه اندازه تاثیر، امید و ناامیدی می تراود ...
با من سخن مگو، اگر هنوز نمی دانی تا چه اندازه متوقفم می کنی یا به پیش می رانی ام ...
با من سخن مگو، اگر هنوز نمی توانی "انسان" باشی و "انسان گونه" سخن بگویی ...
.
آدم ها ... این آدم ها ... چه ساده امید و اشتیاق یکدیگر را نابود می کنند ...
آدم ها ... این آدم ها ... چه ساده یکدیگر را می شکنند و عبور می کنند ...
آدم ها ... این آدم ها ... چه ساده لبخندها را به اندوهی بزرگ بدل می سازند ...
آدم ها ... این آدم ها ... چه ساده یکدیگر را هیچ می انگارند و به فراموشی می سپارند ...
.
با توام ... آی به هیبت انسان!! ...
اگر با من همکلام می شوی، به من شور زندگی ببخش ...
برای واپس رفتن و شکستن، نیازی به حضورت نیست ...
اگر همکلام منی، انسان باش و سرشارم کن ...

۹ نظر:

ناشناس گفت...

ما جمع اضدادیم وهیچ چیز مطلق نیست.
به دلخواه زندگی کردن بدون دیگری مقدور نخواهد شد بگذار دلت دریائی شود که هر کسی در به دلخواه خود زندگی کند سخت باش با خود وسخت گیر نباش با دیگری .به تو اینهمه مهربان
وظیفه مهربانی ست
...........
خرسند

شروین گفت...

با تو سخن می گویم چرا که قدر زندگی و قدرت مرگ را خوب می دانم...
با تو سخن می گویم چرا که از تراوش لحظه های پر از امیدواریم بر خود می بالم...
با تو سخن می گویم چرا که تو مرا می خوانی به خویش و من دعوتت را سلام می گویم...
با تو سخن می گویم چرا که همچون انسان زندگی می کنم و می دانم که تو نیز بسان من به زیستن نشسته ای...
.
تو را در هر بارش آسمانی صدایت می کنم!
پاسخ گو مرا...
.
.
.
سلام

یلدا گفت...

بارانم مهربانم... این قانون زندگی است... سخت ولی واقعی!

سحـــــــــــــر گفت...

فانوس دریایی متروک

در سراشیب فرو ریختن

-فرسوده در گذر زمــــــان-

باید کاری می کرد برای

برخاستن!!!!!

ماه مهربون گفت...

سلام !

قانون های زندگی ات را دوست دارم چون اگر چه عمل کردن به آنها سخت است اما نتیجه اش زیباست.

وقتی اولین جمله را خواندم بدون اینکه جمله دوم را بخوانم با خودم فکر کردم چقدر این جمله را دوست دارم اما هر جمله ای که خواندام و جلوتر رفتم با خودم فکر کردم که تمامش را دوست دارم.

حس کردم که قطعه ای از پازل گم شده زندگی انسان امروز را در اینجا یافتم.

راست می گویی:

برای واپس رفتن و شکستن نیازی به حضورت نیست

آدمی ! این اشرف مخلوقات گاهی چه ها که نمی کند.

مهنوش گفت...

وای وای کجاست آن انسانی که سال هاست پی او می گردم...نشانی بده اگر یافته ای...

من هم به روزم
سلام باران

هیچکس گفت...

شعرخیام را خیلی دوست داشتم و این متن اخیرت هم به دل نشست انگار که وصف حال روزگار ماست رفیق
ممنون که اومدی به وبلاگم سر زدی عزیز دل

ناشناس گفت...

اخ اگه بارون بزنه
و باران عزیز سراغی از من بگیره
احساس تک ماندم
سبز خواهد شد
ونگاهی از سر مهر
مهربانی را
سبز خواهد کرد
و.......
................
خرسند

ستایش گفت...

سلام نازنین :
به روزم
*************************
چه زیبا نوشتی . در برابر کلام شیوایت دیگر چه جای صحبت باقی می ماند؟!