روشن تر از دل تو دلی وجود نداردبهمین خاطر گزیده تر می بری دلها...........خرسند
نوشته هایت چون همیشه مختصر اما پر معنی و تامل بر انگیز استسلام بر بانوی آب و آئینه....
سلام باران مهربانمن آمدمهنوز ننوشته ام اما خیال نوشتن دست از سرم بر نمی داردشاید به زودی ببارمشاید به روشنی ابرهای بهاری ترانه بگویم...خوشحال می شوم به رنگهای دلتنگی من سری بزنی.باران می خواهد این دیر خالی و ساکت من...
باران خواندمت...اما...برمیگردم
تا ظلمتی نباشد هیچ سپیدی درخشش نخواهد ادشت...من هم به روزم دوستمسری به من بزن
چه برایت بگویم روشن تر از سکوتمچه برایت بیاورم روشن تر از خاموشی ام به قول انگلیسی ها مطلبت مثل wake up call بود. كوتاه شايد كوتاهتر از كوتاه ولي از عمق جان تا عمق جان.
قشنگه! سلام مهربان....
چراغ آوردم و خاموش تر شدم!تو نیز برای تمام سایه ها چراغی به روشنی ببر......سلام
سلام ...
سلام نازنین ترین : به روزم و بی تاب دبدن و خواندن نظرات گوهربار تو ...
حرفی برای گفتن ندارم باران ! غیر از متاسفم که به نظر من مزخرفترین دلداری دنیا است ! خدا دلت را آرام کند فقط همین
باچتر آبیت به خیابان که آمدیحتماً بگو به ابر به باران که آمدینم نم بیا به سمت قراری که درمن استاز امتداد خیس درختان که آمدی!امروز روز خوب من و روز خوب توستبا خنده روئیت بنمایان که آمدیفواره های یخ زده یکباره واشدندتا خورد بر مشام زمستان که آمدیشب مانده بود و هیبتی از ناگهان تومانند ماه تا لب ایوان که امدیزیبایی رها شده در شعر های من!شعرم رسیده بود به پایان که آمدی...پیش از شما خلاصه بگویم ـ ادامه امنه احتمال داشت نه امکان که آمدی...گنجشگها ورود تو را جار می زنندآه ای بهار گمشده ...ای آنکه آمدی!
وتو با خامشیت اتش بجان من میزنیکمی این شعله را پایین بکش و بفکر سوختن خلایق هم باش .اگر جه خلایق هرچه لایق............خرسند
بیا ببین چه ماهِ دُرُشت و گلگونیدر این پیاله مِی می تابد.
سلاممن به روزم و منتظر حضور دوستان ......
بیا به خانه ام
ارسال یک نظر
۱۶ نظر:
روشن تر از دل تو دلی وجود ندارد
بهمین خاطر گزیده تر می بری دلها.
..........
خرسند
نوشته هایت چون همیشه مختصر اما پر معنی و تامل بر انگیز است
سلام بر بانوی آب و آئینه....
سلام باران مهربان
من آمدم
هنوز ننوشته ام اما خیال نوشتن دست از سرم بر نمی دارد
شاید به زودی ببارم
شاید به روشنی ابرهای بهاری ترانه بگویم...
خوشحال می شوم به رنگهای دلتنگی من سری بزنی.باران می خواهد این دیر خالی و ساکت من...
باران خواندمت...اما...برمیگردم
تا ظلمتی نباشد هیچ سپیدی درخشش نخواهد ادشت...
من هم به روزم دوستم
سری به من بزن
چه برایت بگویم روشن تر از سکوتم
چه برایت بیاورم روشن تر از خاموشی ام
به قول انگلیسی ها مطلبت مثل wake up call بود. كوتاه شايد كوتاهتر از كوتاه ولي از عمق جان تا عمق جان.
قشنگه!
سلام مهربان....
چراغ آوردم و خاموش تر شدم!
تو نیز برای تمام سایه ها چراغی به روشنی ببر...
.
.
.
سلام
سلام ...
سلام نازنین ترین : به روزم و بی تاب دبدن و خواندن نظرات گوهربار تو ...
حرفی برای گفتن ندارم باران ! غیر از متاسفم که به نظر من مزخرفترین دلداری دنیا است !
خدا دلت را آرام کند فقط همین
باچتر آبیت به خیابان که آمدی
حتماً بگو به ابر به باران که آمدی
نم نم بیا به سمت قراری که درمن است
از امتداد خیس درختان که آمدی!
امروز روز خوب من و روز خوب توست
با خنده روئیت بنمایان که آمدی
فواره های یخ زده یکباره واشدند
تا خورد بر مشام زمستان که آمدی
شب مانده بود و هیبتی از ناگهان تو
مانند ماه تا لب ایوان که امدی
زیبایی رها شده در شعر های من!
شعرم رسیده بود به پایان که آمدی
...پیش از شما خلاصه بگویم ـ ادامه ام
نه احتمال داشت نه امکان که آمدی
...گنجشگها ورود تو را جار می زنند
آه ای بهار گمشده ...ای آنکه آمدی!
وتو با خامشیت اتش بجان من میزنی
کمی این شعله را پایین بکش و بفکر سوختن خلایق هم باش .
اگر جه خلایق هرچه لایق
............
خرسند
بیا ببین چه ماهِ دُرُشت و گلگونی
در این پیاله مِی می تابد.
سلام
من به روزم و منتظر حضور دوستان ......
بیا به خانه ام
ارسال یک نظر