۱۳۸۸ آبان ۲۰, چهارشنبه

نجوا

نجواهایم را با تو، دوست می دارم
و آرامش هر لحظه ام را
.
ای صمیمی ترین شکل رویش باران،
نشانی ام را به خاطر بیاور،
و برایم از این همه صبوری و مهربانی بگو،
که من اگرچه خویش را از یاد برده ام،
ولی خویشتنم را، هرگز ...
.
اینجا
هیچ یک از واژه ها
با حضور تو، محال نیست
می دانی؟! ...

۸ نظر:

شروین گفت...

با نجوای مهربانی هایت روحم قرار می گیرد و دلم برای حضورت در این آوار قریب بیقرارتر میشود!
.
تو صمیمی ترین شکل بارانی
نزدیک ترین نشانی آرامش.
.
خویشتنم را در تو یافتم و خویش را گم کردم!
.
اینجا
تمام واژه ها امکان حضورت را نوید می دهند...

دوستت دارم بانو.
سلام.

شروین گفت...

به عشقت دچارم بانو... دچار...

معلم تنها گفت...

سلام باران
خوبی مهربان
من که خوب نیستم ولی تو خوب باش
من بال پروزازم شکسته ولی تو بالنده باش
و می گویم به تو ای دوست:

برای من که پنجره یک آرزوی مبهم بود

ولی تو پنجره باشد تمام دیوارت


بسیار زیبا بود باران مهربانی
تاخیر در حضور را بر من ببخشا مهربان

هیچکس گفت...

آخی قشنگ بود ها !!
کلی ادبیاتی بود !! بلد نیستم چی بگم برای این متنهای قلنبه سلنبه عاطفی ولی قشنگ بود

یلدا گفت...

حرف های دلم را فریاد کشیدی و چه همه این روزها با شاعرانه هایت آشنایم.

سحر گفت...

هیچ میدانی ؟
تمام واژه ها با تو معنا می شود.

تورا من چشم در راهم..

خانه و خاطره ها گفت...

سلام گلم
نوشته قشنگی بود.
در پناه خداو

ماه مهربون گفت...

سلام ای صمیمی ترین شکل رویش باران !

باید دوست داشت آن احساس را که اینگونه با کلمات تبلور می یابند و عاطفه را نوازش می دهند.

خواندمت. بال یافتم و بر فراز دنیای مهربانی پرواز کردم.

اینجا هم
هیچ یک از واژه ها
با حضور تو ، محال نیست.
خود می دانی