۱۳۸۸ مهر ۱, چهارشنبه

هنوز




طعم کبود پنجشنبه های فراق را یادت هست؟!
خاطرت بماند عزیز این همه گفتگو،-
که مهر ماهِ هنوز و همیشه را،
از سرشاخه های چشمان تو خواهم آویخت ...
.
من پُر از پروازم،
بال و پَرَت را بگشا ...


۲ نظر:

مهنوش گفت...

همیشه دوست دارم که بنویس و من بخوانم

من هم نوشته ام

شروین گفت...

نرفته من حالا، حالا به هر دامنه که می رسم

پسینِ سایه ها را از چشم تو خواهم گریست

و دردی عجیب

که از دهانِ بی بوسه خواهم چید!

.

آه از دوری ات فرود سنگ و فراق ستاره ی سبز!

چرا تا همین دقیقه پیش

غافل از آن همه قرونِ پسینه

مضمون کهنه سالِ تسلیت را نمی دانستم!؟

.
.
.
سلام