سلام مهربان : این بار بدون دعوت آمدم . اما تا فهمیدم خسته و دل شکسته ای دیگر شوقی برایم باقی نماند. آرزویم این است نتراود اشک در چشم تو هرگز مگر از شوق زیاد........... به امید دیدار
روزگارا که چنین سخت به من میگیری با خبر باش که سوزاندن من آسان نیست گرچه دلگیرترم از دیروز گرچه فردای غم انگیز مرا می خواند لیک باور دارم زندگی باید کرد
و بدان من تو را نفس می کشم/همراه با بوی خاک/از طراوت باران/و سر باسمان می گیرم/و شوری اشک ندامت را/با قطرات باران/ مزه می کنم/چه طعمی دارد/بوسیدن هوا/ که تو دران نفس می کشی. ......... خرسند
دشمنت دلش شکسته باشه رفیق چیه عزیز دل چرا دلت شکسته چرا غم داری عزیز جان ! آدمی که ورزشکاره و اهل بیابون که دل شکسته نمیشه عزیزم ! آدمیزاد بدون مشکل جنازه است ! من هم مشکل دارم همه دارن عزیز اما دلت رو نگذار بشکنن ! یکی نیست اینها رو به خودم بگه !1 چون کسی نبود برای جفتمون گفتم
نمی دانم لطافت کدام باران، عطر کدامین بهار، طلوع کدامین خورشید می تواند دلتنگی هایت را دور کند اما می دانم که یکی از همه مهربان دوستانی که داری می تواند این خستگی و دل شکستگی را از تو دور کند اگر تو بخواهی.
بیقرار انچه گذشت. خسته از تمام راه های بیهوده. دلم را به بند کشیده ام. این دلبستگی دوباره را برای که می خواهی؟ تو مرا به تمام کشیده ای. خسته از اغاز دوباره بودنم.
۱۷ نظر:
سلام مهربان : این بار بدون دعوت آمدم . اما تا فهمیدم خسته و دل شکسته ای دیگر شوقی برایم باقی نماند.
آرزویم این است نتراود اشک در چشم تو هرگز مگر از شوق زیاد...........
به امید دیدار
روزگارا
که چنین سخت به من میگیری
با خبر باش که سوزاندن من آسان نیست
گرچه دلگیرترم از دیروز
گرچه فردای غم انگیز مرا می خواند
لیک باور دارم
زندگی باید کرد
مگر چه بود محبت
که سنگ سنگش را
- به سر زدم با شوق؟
بخوان آواز تلخت را
ولی دل را به غم مسپار.
و بدان
من تو را نفس می کشم/همراه با بوی خاک/از طراوت باران/و سر باسمان می گیرم/و شوری اشک ندامت را/با قطرات باران/ مزه می کنم/چه طعمی دارد/بوسیدن هوا/ که تو دران نفس می کشی.
.........
خرسند
دشمنت دلش شکسته باشه رفیق چیه عزیز دل چرا دلت شکسته چرا غم داری عزیز جان ! آدمی که ورزشکاره و اهل بیابون که دل شکسته نمیشه عزیزم ! آدمیزاد بدون مشکل جنازه است ! من هم مشکل دارم همه دارن عزیز اما دلت رو نگذار بشکنن ! یکی نیست اینها رو به خودم بگه !1 چون کسی نبود برای جفتمون گفتم
مگر صدای خستگی و شکستن دل ما به گوش کسی خواهد رسید؟
وقتی بزرگ ترین لبخندهای کمرنگ ما به روشنی نور یک شمع در لحظات پایان عمرش نیست...
غمگین مباش باران
سلام دوست من
به روزم
حتما بیا .منتظرم
موفق باشيد
حقیقت این است
پرنده ای که به اعتماد یکی پیاله آب آمده بود
میان این همه خانه
این همه خواب
هیچ ایوان روشنی از رویای آدمی ندید!
.
.
.
سلام مهربانم
خسته نبینمت مهربانا !
دل شکسته نبینمت جانا !
نمی دانم لطافت کدام باران، عطر کدامین بهار، طلوع کدامین خورشید می تواند دلتنگی هایت را دور کند اما می دانم که یکی از همه مهربان دوستانی که داری می تواند این خستگی و دل شکستگی را از تو دور کند اگر تو بخواهی.
باران جان سلام عزیزم... خسته چرا؟ ....
بیقرار انچه گذشت.
خسته از تمام راه های بیهوده.
دلم را به بند کشیده ام.
این دلبستگی دوباره را برای که می خواهی؟
تو مرا به تمام کشیده ای.
خسته از اغاز دوباره بودنم.
در این هوای دل گیر
شرشر باران
تکرار نام تو دراشک های اسمان
بی قرار تر از همیشه ام
بی قرار مردنم
بی قرار با تو ماندنم
خسته ام...
درهم شكسته ام...
من ...
دل بسته ام...
عاقل باش
سرپیچی کن از هر چه که بود
از هر چه که هست
از درها و زدن ها و آری ها و آدمی
از دستور و از گرفتن
از گفتن... از سکوت.
.
.
سلام
سلام باران جان ممنون که همیشه میای بهم سر میزنی چرا آپ نکردی عزیز جان ! من دوباره به روزم ها
ارسال یک نظر