۱۳۹۰ اردیبهشت ۵, دوشنبه

بهشت





بهشت عدن گر خواهی بیا با ما به میخانه
که از پای خُم ات یکسر به حوض کوثر اندازیم 






۹ نظر:

ناشناس گفت...

کردار انسان بزرگترین مفسر پندار اوست

بیا با ما لبی تر کن
................
خرسند

ناشناس گفت...

این روزها بهشت عدن را به ارزنی می فروشند.
بیا و از جهنم برین بگو
..........
خرسند

ناشناس گفت...

چرا وقتی اینهمه نزدیکی بمن
دوری از من
لیاقتی باشد ار بمن
بی لیاقت تو نخواهم بود
با من باش نازنین
هنوز
جهان
هم نفسی دارد
هنوز
لبهای چاک خورده را
بوسه خیس می کند
هنوز
...............
خرسند

زهرا ماه باران گفت...

سلام باران عزیز
برای بارش واژه های آینه ای ات دلتنگم...بیا

ناشناس گفت...

بر سر پیچ هر جاده
ایستاده انسانی عاشق
چشم به راهت
در باران
که عشق را امدنی خواهان
و تو
راحت و سر بالا
عبور می کنی از او اسان
عاشق شو
عاشق شو باران
ار نه......
.................
خرسند

ناشناس گفت...

باور می کنم قسم هائی که خوردی
که تو پاکتر از شبنمی
و بیدریغ تر از نور
اما
عاشق نیستی عزیز
ویا مثل من نیستی
زیرا که من بتو رسیده ام
اما تو هنوز
قسم می خوری
...........................
خرسند

ناشناس گفت...

باران عزیز
بگو چی ازم میخائی تا اون باشم
نگو چیزی نمی خام
می خام خودت باشی
خودم توئی
فهم این خیلی سخته
بازی نکن
نه با خودت
نه با من

ناشناس گفت...

انقد مهربونی که هیشکی نمیخواد از تو بگذره
حسی که من دارم به تو از یه عشق ساده بیشتره
انقد دلنشینه خیالت که هر لحظه ای با منه
من زنده مو نبضم فقط با وجود گرم تو میزنه
واسه یه بار بشین به پای حرفام ...... از ته قلبم تورو میخوام
وابستت شدم و به تو کردم عادت ، دیوونتم عشقم تو باید مال من باشی
.
.
.
.
.

میفهمی باران ؟!؟! من عاشقتم هنوز

ناشناس گفت...

چرا هیچی نمیگی باران ؟!؟ چرا من هرچی بیشتر عاشقت میشم تو بیشتر ازم دور میشی ؟!؟