۱۳۹۰ خرداد ۱۶, دوشنبه

مسافر ...




از راه خواهم رسید، تنها و غبار گرفته و خسته
و آن بی جان پرندۀ سربی و سنگین،
در آغوش خاکی می نشیند سرد و مکنده،
جایی که هیچ اتفاق خوبی چشم انتظارم نیست!
سلام بر تو، ای فصل تنهایی بزرگ!! ...


۱۱ نظر:

ناشناس گفت...

غبار از مژه هایت میگیرم بی انکه به
تنهائیت بر خورد.
از اغوش خاک سیاه و سرد به اغوشم می
کشاندم تا در اخرت هم با تنهائی بزرگت
بزرگ شوم . تو فصل تنهائی بزرگ منی.
من انتظار شیرین ترا به انتظارم
بامن باش نازنین نه بر من

باران گفت...

تو، ای ناشناس،-
قدیمی، مهربان،-
ای هر آنچه که هستی و همیشه با منی،-
من حتی با خود خودم هم نیستم!
چگونه می توانم بر تو باشم؟!
این روزها باور می کنم که هیچ آدمی را نمی شناسم ...
باور می کنم که همیشه بارانم و سرد!! ...
باور می کنم که تنهایی مرا هیچ آغوشی پر نمی کند مگر خاک ...
آن خاک پذیرنده که همیشه اشارتی ست به آرامش این همه بی تابی و بی قراری من ...
.
مهربان این همه انتظار،-
با بیهودگی من بیعت مکن و بگذر ...
سالهاست آشیانۀ دستانم تهی از پرندۀ دستان آدمی ست ...
تنهایی فرو کشندۀ مرا در آغوش مگیر
چرا که تو بزرگ تر از آنی که به من آلوده شوی ...
بر تو نیستم ... هرگز نبوده ام ...
و بسیار خرسندم که آفتاب علاقه ات، اینچنین گرمم می کند ...
شاد باش و شگرف ...

ناشناس گفت...

ان کس که خانه ای پوشالی دارد
به پرواز می اندیشد.

باور کن زیباترین بیان حقیقت انسان است
و تو انسانی .
به پوچی نرس عزیز ولی به هیچی چرا.
دلداریت می دهم . اینهمه تنهائی را
بخود مفشار.چرا فکر نمی کنی بی مقداری
چون من دوستت دارد .و باران اشکت را
می بوسد. اتفاق بی قانون ترین پدیده هاست. منتظر اتفاق نباش فقط قلب ات را
به زیبائی های ساده بسپار.
ساده بگو که همه را دوست داری حتا این
بی مقدار را بگو و برایم بنویس و بگذار شبم زیبا و روزم به خیر باشد
و این را از تو داشته باشم

باران گفت...

اتفاق، بی قانون ترین پدیده هاست و زندگی من سراسر بی قانون ...
همگان را دوست دارم و از جنس بشر بیزارم!!
باور نمی کنی چه عذابی ست این گونه معلق بودن میان نامردمان و نامردمی هایشان ...
باور نمی کنی نه به هیچی رسیده ام و نه به پوچی ...
آنچه بدان رسیده ام همه چی ست!! ...
تنهایی ام را دوست می دارم چرا که اندازۀ من است ...
و می دانم هر کس به این حجم بی تاب اضافه شود، گم خواهد شد ... غرقه خواهد شد میان این سیلاب باران ...
.
اما تو ، ای مهربان با من،
ای همیشه آشنا که از هزار توی علاقه و اتفاق می آیی،-
بر قلبت بوسه می زنم و دوستت می دارم که این گونه با سادگی ها می تپی و از زیبایی سرشاری ...
دوستت می دارم و می خواهم عبور کنی، نه این که بمانی و بایستی ...
با من قدم بزن، همراه شو، بخوان، پرواز کن ... ولی تو نیز رهگذاری و نخواهی ماند ...
این را پیشتر از رفتنت می دانم، مهربان ...

ناشناس گفت...

صبح بخیر .چه هوای خوبی .نم باران دیشب
و امیدوار بر خاستن از خواب . تو نیز
خواب خوبی داشتی بی گمان . زیرا طراوت
دوست داشتن رااز لبانت شنیدم.اما
چرا اینقدر راحت داوری ؟

(تو نیز رهگذری و نخواهی ماند)رهگذری و
نماندن که فلسفی نبود ؟
بلکه کارت قرمز و اخراج از زمین بازی
بود بهمین راحتی که گویا در اینده من هم
جزئ خیل نامردمان و نامردان خواهم شد

من مانده ام چیزی اینهمه سخت چه اسان
می شود .داوری را می گویم

با اینهمه من که از لبان زیبای تو
دوستت دارم را شنیدم و این به اخراج
از زمین بازی هم می ارزد.زیرا امیدوار زیستن را از تو دارم. اگر چه
رهگذر هم باشم

باران گفت...

همۀ روز و روزگارت به خیر و شادی باد ...
داوری، تنها سختی ست که مدت هاست از آن فاصله گرفته ام مهربان ...
همگان رهگذاریم و نمی مانیم ... حتی من ...
پیش از رفتنم این را بدان که من نیز رهگذارم ...
رهگذارم ولی نه از خیل نامردان و نامردمان ...
این تعریف زندگی ست ... تعریف همان قسمت از راه است که مشترک هست و بسیار کوتاه ...
از آینده ات هیچ نمی دانم، چنان که از آیندۀ خودم ...
ولی رفتن، سهم تمام انسان هاست ... چه مردانه و چه نامردانه ...
و تو مردانه خواهی رفت و اندوهی نیست رفتنت را ...
حول مدار دوست داشتن، بگرد و راهی باش اگر سقوط را نمی خواهی ...

ستایش گفت...

سلام وفادار ؛ مهربان ، صمیمی ؛ قدیمی ......... همان قدر که از دیدن پیامت شاد شدم ؛ از شنیدن خبر از دست دادن عزیزت متاثر شدم .خدایش بیامرزد . امیدوارم هرگز بهای بزرگ شدنمان گران نشود . الهی عاقبتمان به خیر باشد .همواره دلت شاد و لبت خندان باد . این است آرزوی من برای حقیقی ترین دوستم .......

سپیدار گفت...

سلام !

دیر اومدنم رو ببخش. بین چند نفری که اومدن و تبریک گفتن از دیدن پیام تو و دو نفر دیگه خیلی خوشحال شدم. خیلی.

و از شنیدن خبر از دست دادن کسی که برات عزیز بوده هم ناراحت شدم. بیشتر از خیلی. صبوری هات رو می دونم و دلیلی نیست که بگم صبور باش چون می دونم که هستی.

راستی

معمولاً وقتی منتظر اتفاق خوبی هستی، اون اتفاق هرگز نمی آد فرقی هم نمی کنه که چقدر خوب واسه اش تدارک دیده باشی.

اتفاق های خوب همیشه وقتی می ان که چشم انتظارشون نیستی. وقتی که فکر می کنی چشم انتظارت نیست.

هنوز بهترینی.

ناشناس گفت...

ان کس که خانه ای پوشالی دارد
به پرواز می اندیشد

زهرا ماه باران گفت...

سلام باران

فصل تنهایی بزرگ...

دلتنگ بارش قطره های بارانم...

سپیدار گفت...

مدتیه که می آم و نیستی. امیدوارم که همه چیز رو به راه باشه. می دونم که ممکنه هنوز دلتنگ اون عزیز از دست رفته باشی اما نظری هم به نرفته ها داشته باش.

هنوز اینجا منتظریم