۱۳۸۸ دی ۲, چهارشنبه

بیننده



لازم نیست دنیادیده باشد
همین که تو را خوب ببیند،
دنیایی را دیده است ...
.
از میلیونها سنگ همرنگ
که در بستر رودخانه بر هم می غلتند،
فقط سنگی که نگاه ما بر آن می افتد،
زیبا می شود ...
.
تلفن را بردار
شماره اش را بگیر
و ماموریت کشف خود را
در شلوغ ترین ایستگاه شهر
به او واگذار کن
از هزاران زنی که فردا پیاده می شوند از قطار،
یکی زیبا
و مابقی مسافرند ...




پ.ن:
کافی ست انار دل تو، ترکی بردارد ...


۱۰ نظر:

لیدا گفت...

هنوز در باور عشقت تردید نیست؟
به من نگاه کن
من همان نرفته راه پیش روی توام
خسته از تمام باور های دروغ
خسته از تمامت عاشقی به انتظار مرگ نشسته ام

هیچکس گفت...

خداییش عجب متنی بود به دلم نشست ! برخی متنها با همه سادگی آدم رو توی فکر میبرن

شروین گفت...

نه که دنیا دیده باشم... نه!
ولی دنیایی را با دیدنش به تماشا نشسته ام!
.
تمام سنگ های بستر رود را با محبت زیبا کردم... چرا که تنها به دل سنگ او دل دادم و تمامت خویش را باختم!
.
حالا...
خسته از ریل موازی قطار...
رسیدنی در کار نیست!
من تا انتهای راه مسافرم!

.
رفتم که دلم ترک برداشت!
رفتم که چشمم به خون نشست!
رفتم بانو...
رفتم.
.
.
.
سلام بارانم... مهربانم... ببار که دل آسمانی ام سخت ابریست!

مهنوش گفت...

و من او را خوب می شناسم...همان که مسافر است...مسافر زیبا...

عالی بود باران
سلام

تیام گفت...

رفتنی نبود آشنا!

ناشناس گفت...

کافی ست انار دلت ترک خود را برداشته باشه دیگه سخته مثل سابق زندگی کنی دیگه دلت میخاد همه ی انارها ترکیده داشته باشه ببین چقد گسترش پیدا میکنی درسته عذاب هم داره ولی تو از ترک اناراطاعت کن و صبور باش
وبا عوض شدنت دنیا رو عوض کن راهش هم
مهربانی در هررابطه است .با دلت مهربان باش و ازادش بگذار ازادی دل
در یکی غرق شدن نیست

سحـــــــــر گفت...

در خلوت بامدادي باران

بيداري روشن خروس صبح

خواب خوش قريه را سلامي داد

در جنگل بي كرانه مرغي خواند

با نغمه ي خرد روشني

پرشور

تنهايي ارغوان چه شيرين است

بر يال گريوه هاي دشت دور

ماه مهربون گفت...

اینجا که می آیم عجیب عاشق سادگی می شوم.
عجیب آرامشی به من دست می دهد.

تو فوق العاده ای !

دلم می خواهد کلمه به کلمه این متن رو حفظ کنم و هر لحظه با خودم تکرار کنم. متنی که بر دل می نشیند و احساس را نوازش می دهد. بازم می گم. فوق العاده بود.


دلم به اندازه یک تاسوعا و عاشورا برات تنگ شده بود.

ستایش گفت...

سلام عزیزم :بدون اغراق میگم این هفتمین باره که بهت سر میزنم اما صفحه نظراتت باز نمیشد.خواستم بدونی من بی وفا نیستم و در همه حال به یاد دوستانم هستم .
******************************
کافی ست انار دل تو، ترکی بردارد آن وقت است که .......................

ناشناس گفت...

وتو ان زیبای منی که دلت گوهری بود
میان انهمه سنگ و یافتمش.
من ناشناس نیستم من شناس توام خرسند