۱۳۸۹ تیر ۸, سه‌شنبه

آیینه ...




پیاله ای آب باش
باور کن که ماه در تو لانه می کند ...



۱۳ نظر:

یلدا گفت...

خوشکل نوشتی
سلام بارانم:
شرمنده باریدنهای مهربانی بی دریغتم .

شروین گفت...

اگر ماه بودی و زندانیِ یک پیالۀ آب چه؟
آن وقت تکلیفِ تو با آب زلال چه می شود؟
.
.
.
سلام بارانم...روزگارم سخت می گذرد!

افرا گفت...

البته اين روزها كلاس داره اگه زلال نباشي و دل و زبونت يكي نباشن...فقط براي تعدادي انگشت شمار مي‌توانم زلال باشم...چون غريبه‌ها ي جوري نگاه مي‌كنن كه حس مي‌كني از جنس ديگه‌اي هستي...هر چي بزرگتر مي‌شويم زلال بودن محدود تر مي‌شود...

ناشناس گفت...

اخ که تو چقدر زلالی
...........
خرسند

ماه مهربون گفت...

براي داشتن ماه و ستاره، خورشيد و آسمان بايد زلال باشي و زلال بودن هم در اين زمانه بهايي دارد. بهايش گاه بسيار و گاه كم است.

زلال ها را دوست دارم نه به اين دليل كه براي مورد حمله قرار گرفتن Open هستند و نه به دليل ديگري.

فقط چون زلال هستند.

ناشناس گفت...

کاش اونجوری که شایسته بود تو رو میشناختم بانو
داشتن و شناختن تو ، خودِ خودِ خوشبختیه

ناشناس گفت...

خيلي زيبا گفتي

ناشناس گفت...

ازمن دلخور شدی؟
.................
خرسند

هیچکس گفت...

ببیینم رفیق این رو از کجا نوشتی خیلی قشنگ بود ! جدی میگم ها !!
ممنون که مرتب بهم سر میزنی من به روزم

مهنوش گفت...

اگر پیاله نه جام باشم...مهم آن است که کجا باشم
زلال آبی، در کنج بی نور اتاقی چه دل خوش کند به رویت روی ماه...مرا کنار پنجره ای بگذار تا آسمان شب هایم نقره فام شود

باران سلام
وقتی می خوانمت به نوشتن مشتاق می شوم

امير گفت...

نميدونم چرا يك دفعه ياد اين ترانه افتادم
شبي كه آواي ني تو شنيدم ...

ناشناس گفت...

ان کس که خانه ای پوشالی دارد
به پرواز می اندیش.
.......................
بلند پرواز من. ترک ما کرده ای
...............
خرسند

ناشناس گفت...

نوشته هاي تو هميشه زيباست