۱۳۹۰ بهمن ۱۹, چهارشنبه

دوباره عشق





عاشق شده ام بر تو، تدبیر چه فرمایی؟
از راه صلاح آیم یا از ره رسوایی؟!

تا جان و دلم باشد چون جان و دلت جویم
یا من به کنار افتم، یا تو به کنار آیی

در دوستی ات شهری گشتند مرا دشمن
برمن که کند رحمت گرهم تو نبخشایی؟

هر جا که تو را بینم، دست من و زلف تو
دانی که قلم نبود برعاشق سودایی

زین سان که منم بی تو، دور از تو مبادا کس
نه دسترسی بر تو، نه بی تو شکیبایی




۹ نظر:

ناشناس گفت...

هر روزمیومدم اینجا بلکه چیزی نوشته باشی باران
کی تونسته سکوتت رو بشکنه که دوباره مینویسی؟!؟ چی یا کی عاشقت کردهکه که اینجوری برگشتی؟؟
هرکی هست خوش به سعادتش ..........
هرکی هست بختش بلنده .........

امیر گفت...

سلام مهربان ....عالی بود ...چرا وبت رو فی..لتر کردن ؟خودت دلیلش رو نمیدونی حرفی که توش نزدی که به مزاقشون خوش نیاد؟//
راستی از دوستت مهلا چه خبر نوشته هاشو خیلی دوست داشتم ؟ وبلاگی یا ادرس فیس بوکش رو اگه مشکلی نیست میتونی بهم بدی ممنون میشم عزیز

زهرا گفت...

سلام باران عزیزم
از برگشتنت خیلی خوشحال شدم،خیلی!
انتخابت هم عالی بود.
ممنون که اومدی اینجا با تو صفای دیگه ای داره:)

سپیدار گفت...

سلام بارانم !

امروز که مدیریت وبلاگ رو باز کردم و خبر دار شدم که باز می نویسی چقدر خوشحال شدم. توی شروع یه روز سرد و برفی دلگیر، این بهترین خبری بود که می تونستم دریافت کنم. همه بهترین ها تقدیم بانوی پائیز و پاک ترین باران.

به قول خودت:

زین سان که منم بی تو، دور از تو مبادا کس
نه دسترسی بر تو، نه بی تو شکیبایی

ناشناس گفت...

سلام عزیزم
سلام باران خوبم..
چقدر دوستانت از برگشتنت خوشحالن ..
پس من تنها کسی نبودم که روح زیبای تو رو از پشت این فضای مجازی دیدم وحس کردم..
خوش اومدی دختر همیشه عاشق..
خوش اومدی از جنس باران ...
زین سان که منم بی تو دور از تو مبادا کس
نه دسترسی بر تو نه بی تو شکیبایی

باتو مهتاب گفت...

همیشه دوستت دارم و همیشه سلام ... کامنت قبلی ام بدون اسم ارسال شد.
برم بقیه پستها رو بخونم
سلام نازنین..[گل]

ستایش گفت...

سلام مهربان . خبر بازگشت تو بی نهایت شادم کرد. امر کردی بهت سر بزنم من هم اطاعت امر کردم . قول بده تا همیشه بمانی و هرگز از رفتن نگو . به این همه محبوبیت تو بین دوستان حسودی ام میشود . خوش به سعادتت و خوش به سعادت من که همراهی چون تو دارم
ایام همواره به کامت باشد نازنینم

ستایش گفت...

سلام مهربان . خبر بازگشت تو بی نهایت شادم کرد. امر کردی بهت سر بزنم من هم اطاعت امر کردم . قول بده تا همیشه بمانی و هرگز از رفتن نگو . به این همه محبوبیت تو بین دوستان حسودی ام میشود . خوش به سعادتت و خوش به سعادت من که همراهی چون تو دارم
ایام همواره به کامت باشد نازنینم

با تومهتاب گفت...

چه زیبا گفت ستایش ..
چقدر محبوبی بین دوستانت باران..
محرومشان نکن از باریدن...
دوستانی که از امدنت اینقدر شادند...
باز هم بنویس ...